|
|||||||||||||
چکیده: اگر «پيشبيني» يكي از اهداف اوليه و مطالبات بزرگ در علوم اجتماعيِ بوده باشد، شايد هيچ موضوعي مثل «انقلاب» براي دانشمندان و دانشپژوهان اين علوم- و همچنين، حاكمان سياسي و سياستمداران، ژورناليستها و حتي مردم- جهت پيشبيني، جالب توجه و مهم نباشد. پيشبيني موفق در خصوص وقوع انقلاب ميتواند تا حدود زيادي نااطميناني در خصوص آيندة دولتها را حل كند و احتمال اين كه بتوان جان گروه بزرگي از افراد را نجات داد كه درگير خشونتهاي انقلابي خواهند شد، افزايش ميدهد. معهذا، مسألة معمايي در خصوص پديدة انقلاب آن است كه گرچه اين حوزة مضموني از حوزههاي پُرتئوري در علوم اجتماعي و سياسي محسوب ميشود؛ ولي، اين تئوريها كه كارآييشان را در توضيح بسياري از انقلابهاي رخداده در جهان نشان دادهاند در عمل هرگز نتوانستهاند براي دانشمندان و متخصصان حوزة انقلاب چندان موفقيتي در پيشبيني انقلابهاي آتي ببار آورند. واقعيت آن است كه انقلابها همواره پس از وقوع و رخدادشان براي انديشمندان و تئوريپردازان علوم اجتماعي و سياسي، «مسأله» و «حيرت» آفريدند؛ و «تاريخ» گواهي ميدهد كه هيچ انقلاب بزرگي بطور دقيق توسط دانشمندان علوم اجتماعي و سياسي پيشبيني نشده است. ولي، واقعاً چرا انقلابها حتي براي دانشمندان علوم اجتماعي و سياسي كه در حوزة مضموني انقلاب متخصص بودهاند اين قدر تعجببرانگيز و غافلگيركننده بوده است؟ در حقيقت، با پرسشی معماگونه مواجهایم: چرا انقلاباتِ رخداده كه بر اساس درك پسيني و مابعدالوقوع، بخوبي تبيين شدهاند قبل از وقوعشان عملاً پيشبيني نشده و براي همه، غيرمترقبه بودهاند؟ اين پرسش، بويژه پس از وقوع هر انقلاب معماييتر ميشود؛ چون با نگاهي به گذشتة جوامع انقلابشده بوضوح متوجه ميشويم كه علائم مختلفي از درشرفبودن انقلاب در آن جوامع آشكار و هويدا بوده است. ولي، اگر اين علائم و نشانههاي تحول انقلابي، پس از وقوع انقلاب اين قدر روشن و واضح به نظر ميرسند چرا كسي قبل از به جريان افتادن قطار انقلاب متوجة آنها نميشود؟ خلاصه آن كه چه تبييني ميتوان از تحيّر و شگفتزدگيهاي مكرّر در وقوع انقلابها ارائه داد؟ |